دیگر آبادی ما مثل قدیم روشن نیست
دیگرمجلس بزرگان جایگاه چابلوسان است
دیگر صدای غرش شیران دراین آبادی به گوش نمیرسد
غرش شیرانی ک کفتارها جرئت رویایی با انها را در روشنی روز نداشتند
بگذار بگویم از بزرگی ک آوازه ی نامش شناسنامه ی ایلی را ساخته است
بگذار بگویم از مردانی که خودشان را سوزاندند تا سربلندی ایلشان را به بلندای زردکوه برسانند
بگذار بگویم از چابکسوارانی که صدای پای اسبانشان لشکری را به هراسان میکشید
بگذار بگویم از سوار برنو به دستی که تنها یادگاری مانده از او شیریست که بر سنگ قبرش حک شده است
بگذار از کسی بگویم که صدای نهیبش تنها برای شکست دشمن کافی بود
آری من میگویم از این مردان بزرگی که نام هرکدامشان سراسر حماصه است
آری من میگویم شاید نیازی به گفتن من نباشد اما باز هم میگویم که چابلوسان امروزی بدانند کلمه ی بزرگی تنها لایق نام بزرگ شماهاست
آری من میگویم هرچند که کلام زیاد است وقلم کوتاه برای وصف شما اما بازهم میگویم
:: برچسبها:
شعر بزرگان شهنی ,
اشعار بختیاری ,
شعرهای بختیاری ,